Monday, October 15, 2012


این شعری است که به حیث یک تحفه برای داکتر سرور جان عمر وزیر تجارت سابق افغانستان سروده ام روح شان شاد باد

 ای که نیستی ز نبودت چه غوغا دارم
 نصیت های ترا در دل تمنا دارم
آنهمه گفت و شنود ها همه در دل باقیست
صبحت حب وطن را با تو تنها دارم
تو همیش یاد بکردی که وطن مادر ماست
 این سخن را مثلی یک لوح به ذهن ام جاه دارم
 سرورا گر تو برفتی دیگرم غم نبود
 چونکه گفتار نیکو یت با خود همراه دارم
همه از ملک بگفتی و وطن راه درست
 این سخن ها همه در قلب خود همراه دارم
توچو استاد به ما عشق و محبت دادی
 آن همه عشق و محبت به دل یکجاه دارم
 تو نمردی کجا!جسم تو اینجاه نبود
 نصیحت های ترا زنده و روشادارم
 تو همی گفتی که این ملک ز مایان نبود
 بری آبادی آن همیشه غوغا دارم
پغمان و کابل و بیسود همه از یاد نرفت
گفتی از خاک وطن سرمه به چشم ها دارم
جمیله از طی دل برمزارت بوسه زند
 و از خدا کوثر برهین ات تمنا دارم

No comments:

Post a Comment