Thursday, April 29, 2010

پیام من در دست بهار



به وطن و بر وطن دار برسان سلا م من را
به یتیم و بیوه زن ها بگو این گلا م من را
که منم چو مرغ بسمل ز رنج ات به خون طپیده
میزنم بوسه به رویت بگو این پیام من را

Wednesday, April 28, 2010

بعد از تقد یم سلام و احترام به یکا یک شما عزیزان خواستم درباره
RFB & D ( recording for Blind and Dyslexic )
برایتان کمی معلومات بدهم بنده هم گاهی با یشان داوطلبانه همکاری دارم کارشان قسمی که از نام شان پیدا است کتاب های زیادی را مثلی کتاب های مکتب ویا ناول های با ارزش و یا کتاب های علمی را به شکل ادیو ثبت میکنند و با ز در اختیاری نابینایان و او اشخا صی که نظر به مشکلات استخوانی و یا نداشتن دست ویا آنهای که حرف هارا در جاهش نمیبینند میگذارند که این کار خیر برای این اشخاص بسیار ماثر است اگر شما شخصی را با این مشخصات میشناسید به این ساید
RFB&D.ORG
معرفی کنید و ایشان میتوانند این کتاب ها را به شکل مجانی از انترنیت دونلود کنند و بشنوند بسیار موثر خواهد بود بنده در آینده نزدیک مصاحبه با ایشان خواهم داشت موفقیت همه را خواهانم

Wednesday, April 21, 2010

شکارچی و کبک

یک نفر شکاچی کبکی را اسیر کرد و میخواست او را بکشد کبک رو به شکاچی کرده و گفت ! لطفأ مرا ببخش بگذار بروم و اگر مرا بگذاری بروم و نکشی او میتواند یک تعداد زیاد کبک های دیگر را به هزاران بهانه به شکار او بیارد . شکارچی از این گفته و وعده کبک بسیار مایوس شد و گفت همین دلیل برای گشتن تو کافی است که تو برای نجات و حفظ حیات خود حاضر شدی تمام دوستان و اقارب خود را به گشتن بدهی

واقعأ د ل ا نگیز و خوش آ یند نخواهد بو د که آ دم بخا طر آ رامش و یا بخا طر مفا د شخصی خود پای به منا فع و خوشی های دیگران بگذارد . امید ما یکی از آنها نبا شیم

Thursday, April 8, 2010

بعداز تقدیم سلام و عرض ادب به یکایک شما عزیزان این بارخواستم در باره فیلسوف و عالم شرق زمین لقمان حکیم که ما سوره هم در قران کریم در این نام داریم سر سخن باز کنم لقمان را درغرب زمین به نام "ایسوب"میشناسند لقمان در احوالی ۶۲۰ قبل از میلادمیزیست و در اصل غلام زاده بود مگر نظر به فهم و دانش که داشت صاحب اش "رانتوس"اوراآزاد کرد و نظر به تیز هوشی اش دردربار شاه "لیدیا"راه یافت و به شهرت رسید و "کراسس"شاه لیدیااز او خواست که در ساردزندگی کند ولقمان آنرا پزیرفت و مورد نوازش فراوان شاه لیدیا قرارکر فت پس از آن در شهر های دیگر یونان سفر کردو مردم رااز داستان های انتباهی خود آگاه ساخت شاه یکمقدارزیادطلابه او فرستاد تا به مردم آن محل بدهد مگر لقمان از وضع حسودانه و جسورانه آن مردم به حدی برافرخته شد که طلاهارادوباره به شاه فرستاد و مردم "دلقی"از این وضع بر افرخته شده و او رابه اتهام بی دینی به قتل رساندندمگر بعد از مرگ لقمان باشندگان "دلقی"به مصیبت های زیاد گرفتار شدند و به جرم خود اعتراف کردند لقمان را به نام پدرداستان های انتباهی یونان میخوانند هر چه در باره لقمان بگویم کم گفتیم وقتی لقمان غلام بود یک روز مالک اش به او گفت "در بازار برو و بهترین چیز را خریداری کن لقمان رفت و زبان خرید باز مالک از او خواست حال برو و بدترین چیز را بخر این بار هم لقمان زبان خرید مالک علت را از او پرسید گفت اگر زبان در راه صلح و محبت به کار برود از آن چیزی بهتر نیست و اگر در راه بدی و نفاق به کار برود از آن چیزی بدتر نیست " داستان های لقمان به صورت شفاهی توسط او گفته شده بود بعدا متفکرین داستانهای او را که اکثرآ از زبان حیوانات است با مسایل اجتماعی و سیاسی مما لک خود وفق داده اند و از آن استفاده کرده انددر آینده انشاالا از داستان هایش برایتان خواهم گفت

Tuesday, April 6, 2010

اندرون من بیچاره ندانم چیست که من خموشم واو در فغان و در غوغاست

باعرض سلام و احترام فراوان یک سروده میهنی را تقدیم شما عزیزان میکنم امید به پزیرید

کجا هی ام من

اگر افغان نیم کجایی ام من
به زیر بال کی پنهانی ام من
چو شاخ پر گلی از ریشه دورم
بری وصلت برآن حیرانی ام من
اگر گویم که افغان بیخ من نیست
به خود هیله زدم هوایی ام من
جمیله فخر کن بر بیخ و ریشه
که بی ریشه و بیخ هر جای ام من