Monday, September 17, 2012

Real love

روزی مجنون از سجاده شخصی عبور می کرد. مرد نماز را شکست و گفت : مردک! در حال راز و نیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی؟ مجنون لبخندی زد و گفت: عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا دیدی!!!"

No comments:

Post a Comment