Thursday, April 8, 2010

بعداز تقدیم سلام و عرض ادب به یکایک شما عزیزان این بارخواستم در باره فیلسوف و عالم شرق زمین لقمان حکیم که ما سوره هم در قران کریم در این نام داریم سر سخن باز کنم لقمان را درغرب زمین به نام "ایسوب"میشناسند لقمان در احوالی ۶۲۰ قبل از میلادمیزیست و در اصل غلام زاده بود مگر نظر به فهم و دانش که داشت صاحب اش "رانتوس"اوراآزاد کرد و نظر به تیز هوشی اش دردربار شاه "لیدیا"راه یافت و به شهرت رسید و "کراسس"شاه لیدیااز او خواست که در ساردزندگی کند ولقمان آنرا پزیرفت و مورد نوازش فراوان شاه لیدیا قرارکر فت پس از آن در شهر های دیگر یونان سفر کردو مردم رااز داستان های انتباهی خود آگاه ساخت شاه یکمقدارزیادطلابه او فرستاد تا به مردم آن محل بدهد مگر لقمان از وضع حسودانه و جسورانه آن مردم به حدی برافرخته شد که طلاهارادوباره به شاه فرستاد و مردم "دلقی"از این وضع بر افرخته شده و او رابه اتهام بی دینی به قتل رساندندمگر بعد از مرگ لقمان باشندگان "دلقی"به مصیبت های زیاد گرفتار شدند و به جرم خود اعتراف کردند لقمان را به نام پدرداستان های انتباهی یونان میخوانند هر چه در باره لقمان بگویم کم گفتیم وقتی لقمان غلام بود یک روز مالک اش به او گفت "در بازار برو و بهترین چیز را خریداری کن لقمان رفت و زبان خرید باز مالک از او خواست حال برو و بدترین چیز را بخر این بار هم لقمان زبان خرید مالک علت را از او پرسید گفت اگر زبان در راه صلح و محبت به کار برود از آن چیزی بهتر نیست و اگر در راه بدی و نفاق به کار برود از آن چیزی بدتر نیست " داستان های لقمان به صورت شفاهی توسط او گفته شده بود بعدا متفکرین داستانهای او را که اکثرآ از زبان حیوانات است با مسایل اجتماعی و سیاسی مما لک خود وفق داده اند و از آن استفاده کرده انددر آینده انشاالا از داستان هایش برایتان خواهم گفت

No comments:

Post a Comment