Sunday, May 29, 2011
Be Happy نیاید خوش باشیم
Happiness is never stopping to think if you are. ~Palmer Sondreal
Most people would rather be certain they're miserable, than risk being happy. ~Robert Anthony
The best way to cheer yourself up is to try to cheer somebody else up. ~Mark Twain
If only we'd stop trying to be happy we could have a pretty good time. ~Edith Wharton
Happiness is excitement that has found a settling down place. But there is always a little corner that keeps flapping around. ~E.L. Konigsburg
Nobody really cares if you're miserable, so you might as well be happy. ~Cynthia Nelms
Happiness is always a by-product. It is probably a matter of temperament, and for anything I know it may be glandular. But it is not something that can be demanded from life, and if you are not happy you had better stop worrying about it and see what treasures you can pluck from your own brand of unhappiness. ~Robertson Davies
Those who can laugh without cause have either found the true meaning of happiness or have gone stark raving mad. ~Norm Papernick
Man is fond of counting his troubles, but he does not count his joys. If he counted them up as he ought to, he would see that every lot has enough happiness provided for it. ~Fyodor Dostoevsky
What a wonderful life I've had! I only wish I'd realized it sooner. ~Colette
The foolish man seeks happiness in the distance; the wise grows it under his feet. ~James Openheim
Happiness often sneaks in through a door you didn't know you left open. ~John Barrymore
"Well," said Pooh, "what I like best," and then he had to stop and think. Because although Eating Honey was a very good thing to do, there was a moment just before you began to eat it which was better than when you were, but he didn't know what it was called. ~A.A. Milne
Tuesday, May 24, 2011
چند مطلب جالب به انتخاب حامد جان فرهاد
پرویز شاپور نویسنده ایرانی است. شهرت او به دلیل نگارش نوشتههای کوتاه (اغلب تک خطی) است که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دارند.
در سال های ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، نوه خاله مادرش که پانزده سال از او کوچک تر بود، ازدواج کرد. آنها اهواز را برای زندگی مشترک انتخاب کردند. در ۲۹ خرداد ۱۳۳۱ پسرشان به نام کامیار متولد شد که فروغ دراشعار خود به اواشاره کرده، و شاپورنیز از«کامی» ب عنوان نام مستعار وی استفاده میکرده است. رابطه زناشویی این دو به خاطر دخالتهای نزدیکان در سال ۱۳۴۳ به جدایی کشید.
پس از جدایی از فروغ ، شاپور هرگز دوباره ازدواج نکرد و تا آخرعمرهمراه با کامیار و دکتر خسرو شاپور برادرش در یک خانه قدیمی زندگی میکرد وی در ۶ تیر ۱۳۷۸ در بیمارستان عیوضزاده تهران بستری شد و درساعت ۶ صبح ۱۵ مرداد درگذشت.آرامگاه پرویز شاپوردر قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران است.
مادر «شاپور» میگفت: «شصت سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم.» ولی همین حرفهای ناحساب شاپورکه با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه ها و جنگ های هنری و ادبی سر در میآورد، از بهترین و طنازانه ترین ستون های این مجلات بود. این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده.
در زیر چند نمونه از کارهای شاپور را می خوانیم:
بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود.
جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند.
برای مردن عمری فرصت دارم.
اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.
ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.
با اینکه گل های قالی خارندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند.
سایۀ چهار نژاد یک رنگ است.
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست. نوشته شده روی سنگ مزارش
به نگاهم خوش آمدی.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
روی هم رفته زن و شوهر مهربانی هستند!
- به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
- برای اینکه پشهها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشهبند بیرون میگذارم
- گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
- غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد
- بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند!
- باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد.
- - قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد
- فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند.
- - در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد.
- - رد پای ماهی نقش بر آب است
- گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند
- با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم
- با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، درخت از گربه پایین می آید
- دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند
- پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند.
- . آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار میدید
Monday, May 16, 2011
مطلب جالب از حامد جان فرهاد
An Arab & a Jew
|
Important notice
Monday, May 9, 2011
یاد مادر
این شعر را همچو یک تحفه ناچیز برای مادران عزیز نوشته ام خدا کند قبول کنند
یاد مادر
چون ز ماه و در بگفتم مادرم آمد به یاد
آن نفس های نخستی همدمم آمد به یاد
چون ز درد این زمان در خود بپیچم همچو مار
درد سر سام آوری آ ن اول ام آمد به یاد
این نبود تنها غمش نه ماه رنجی دم به دم
لا لا گفتن های تا صبحی مادرم آمد به یاد
با گل و بوی بهاری چون به دیدم خویش را
آغوش پر لطف و مهر مادرم آمد به یاد
آن نفس های طراوت خیزاش از یادم نرفت
هر دم خوش چون زنم باز مادرم آمد به یاد
گر بپرسند عشق راستین عشق بی منت چه است
عشق راستین چون بپرسی مادرم آمد به یاد
رو جمیله تو غنیمت دان نگاه مادرات
که این نگاه عشق والاست روزنم آمد به یاد