دلا هر سو که رفتی آسمان بود
همین منظومه با هر سو روان بود
یکی آمد و باز دیگر ز خود رفت
همین آمد و رفت کار جهان بود
یکی شاد و مرفع روزنی داشت
دیگر را رنج و ماتم در عنان بود
ندانم بری چه این همه تکرار
تماشا گر آن همه جهان بود
و آنکه خیری کرد باز معنی دریافت
دیگر جان و دلش بری همان بود
جمیله چون به دل اندیشه را دوخت
به خود میگفت که معنی اش همان بود
Saturday, October 9, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment